به گزارش روابط عمومی نیروی انسانی، تصویر کودکان کار، زنان و مردان کارتن‌خواب، معتاد، دستفروشان سر چهارراه و در یک کلام دیدن آسیب‌های اجتماعی و دست‌روی‌دست گذاشتن اذیتش می‌کرد. هنوز هم می‌کند. همشهری آنلاین- نصیبه سجادی:به همین دلیل تصمیم گرفت سر این رشته را بگیرد تا ببیند کجای داستان زندگی بعضی آدم‌ها می‌لنگد؛ شاید که بتواند از همان‌جا آب رفته را به جو بازگرداند. «فاطمه نیکخواه» یکی از شهروندان مسئول و نوع‌دوست پایتخت است که سال‌هاست همه توانش را ضرب در هزار کرده تا با بهره‌گیری از کمک دوستان خیرخواهش کمی از بار مشکلات این شهر بکاهد. ٣٦ سال دارد و فوق‌لیسانسش را با گرایش آسیب‌های اجتماعی سال‌ها پیش گرفته. ساکن خیابان ستاری تهران است، اما ترجیحش خوب کردن حال پانزده‌نشین‌هاست. نحوه کارش هم به این صورت است که یا خودش به محله‌ها و خیابان‌های این منطقه ۱۵ می‌رود و در پارک‌ها و نقاط ناامن و حاشیه‌ای آن می‌چرخد و آسیب‌دیدگان را شناسایی و تلاش می‌کند زندگی به‌تاراج‌رفته‌شان را به آنها برگرداند یا اینکه به دلیل سال‌ها کار و معتمد محله شدن، خود اهالی به او زنگ می‌زنند و از او راهکار می‌جویند. «با هزار آرزو و امید لباس عروس پوشیدم و با یک وکیل ازدواج کردم. چند ماه همه‌چیز خوب بود. تا زمانی که متوجه شدم همسرم که برای تشکیل یک خانواده جدید به او دل بسته بودم معتاد به شیشه است.» راضیه که نه می‌خواهد اسمش و نه تصویرش در جایی کار شود، وقتی به اینجا می‌رسد، چشمانش را می‌بندد. مرور کابوس‌های زندگی به‌فنارفته آنقدر برایش عذاب‌آور است که لازم است به او فرصت بدهم خودش را پیدا کند و ادامه صحبت را پی بگیرد. بالاخره سکوت طولانی‌اش که می‌شکند: «دنیا بر سرم آوار شد. انگار از طبقه هفتم آسمان با سر سقوط‌آزاد کردم.» ضربه روحی سنگینی که به گفته راضیه، چنان او را در هم شکست که ٣ سال طول کشید تا توانست وجودش را ذره‌ذره از گوشه‌وکنار جمع کند و دوباره سر پا شود.» می‌گوید: «تا مدت‌ها اعتیاد همسرم را از خانواده پنهان می‌کردم. بعدها خودم برایش مواد می‌خریدم. بعدتر هم همراه او مصرف می‌کردم تا شدم معتاد شیشه‌ای.» تلاش خانواده برای ترک که نتیجه نمی‌دهد راضیه را طرد می‌کنند و این می‌شود شروع کارتن‌خوابی راضیه در پارک‌ها و آشنایی‌اش با نیکخواه: «این بانوی دوست‌داشتنی، ٣ ماه، هر روز ٣-٤ ساعت، شاید هم بیشتر، دقیق یادم نیست، می‌آمد به همان پارک. با من حرف می‌زد. لباس و غذا می‌آورد. تا اینکه به او اطمینان پیدا کردم.» راضیه مواد را ترک کرده، کسب‌وکار کوچکی به راه انداخته و همراه با فرزندش که الان ١۵‌ساله است به سلامت زندگی می‌کند. نیکخواه برای رسیدن به هدفش، یعنی ایجاد فرصت برای کسانی که زندگی روی بدش را به آنها نشان داده، راهکارهای متفاوتی دارد: «در این سال‌ها که در این کار تجربه پیدا کرده‌ام و با دردهای مردم آشنا شده‌ام می‌دانم با هر مشکلی چه رفتار و برخوردی داشته باشم.» البته او در این مسیر تنها نیست؛ خودش هم می‌گوید: «اگر دارم کاری را پیش می‌برم از حمایت دوستانی که طی سال‌ها همدیگر را پیدا کرده‌ایم بهره می‌برم. مطمئنا این آسیب‌ها را یک نفر با یک راهکار نمی‌تواند برطرف کند.» خاطرات تلخ و تکان‌دهنده و شیرین و به‌یادماندنی بسیاری دارد، اما خودش معتقد است که زندگی بخشیدن حتی به یک نفر، باعث شده هیچگاه ناخوشی‌ها در ذهنش بزرگ نماند و احوالاتش را دگرگون نکند: «جوانی بود که به دلیل ورشکستگی پدر و به هم ریختن حال روحی مادرش در زندگی دچار دردسرهایی شده بود که در نهایت این موقعیت واقعا سخت او را به سمت اعتیاد برد. به او کمک کردیم و به زندگی برگشت، کار پیدا کرد و ازدواج کرد و الان به افرادی که گذشته‌ای شبیه به او دارند مشاوره می‌دهد.» به تاکید می‌گوید: «همین کافی است که سال‌های سال حال دلم خوب باشد.» سال‌ها درگیر بودن در مشکلات و آلام جورواجور مردم و فقط رنج و درد آنها را دیدن نیکخواه را آزار نمی‌دهد، مگر زمانی که پای کودکان به میان بیاید. می‌گوید: «باید روی کودکان سرمایه‌گذاری کرد. وقتی از کودکی از افراد جامعه حمایت شود، در بزرگسالی مشکلات آنها را از پا در نمی‌آورد.» نیکخواه یک آرزو دارد و آن اینکه در حوزه آسیب‌های اجتماعی افراد دلسوز و متخصص فرصت و قدرت عرض اندام داشته باشند. ‌

اتمام خبر


CAPTCHA